دل نوشته های تنها ترین دل دنیا

دل نوشته های تنها ترین دل دنیا

 

حرفی نزنی دیگران میشنوند

 

دمی از دوست داشتن هایتان نگویید دیگران بی رحمند

 

نخندید دیگران میبینند

 

نگریید دیگران هستند................

 

اما من حرف میزنم از آن کودکی که دستو پا میزند در فراسوی سختی،

 

دمی میگویم از دوست داشتن های اشخاصی که دیگر برایشان آرزو شده است

 

و میخندم به این همه تبعیض که حتی دلیلش را نمیدانم.

 

نه گریه دیگرنه، گریه هم نفسی همیشگیست که خسته ام از دم و باز دمش،

 

خسته ام از هق هق و تنهایی اش، از اشک های گرمش که وجودم را به آتش میکشد

 

شاید...... شاید اگر میگذاشتند این همه حرف از قالب یک سکوت

 

رنگی از حقیقت کلام را بگیرد.

 

این همه گریه، خنده، حرف و سخن بی معنا نبود در حصاری تاریک تنها نبود.

 

شاید دست و پا میزد آن کودک که بگوید: دوست دارم آرزوهایم را

 

که خندیدن را دلیلی برای فراموش کردن تبعیض،در وجودم نهادینه کرده است.

 

پس فریاد بکشید    سکوت دیگر پایان یافت......(دست نوشته ای از عمق دلم)

 

 

 

نوشته شده در شنبه 28 آبان 1390برچسب:,ساعت 17:38 توسط سحر| |

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم تنهایی یعنی چی؟یعنی یه جای خالی و تو! آخه هر جوری بخوای حسابش کنی از همون

هوایی گرفته که تو باهاش دم به دم نفس میکشی تا اون تیک تیک ساعت زمانو که وجودیت و وابسته بودنت

 

به زمان و مکان  رو به رخت میکشه، همه و همه نه تنها حق بودن دارن بلکه بودن تو هم به اونا وابسته ست.

 

stop

 

آخ آخ داشت یادم میرفت:پس اون کجاست؟..........اونی که اگر فقط بدونیم هست(که میدونیم) برامون کافیه تا دیگه

 

حتی واژه ی تنهایی رو معنی نکنیم، اونی که بودنش به اندازه ی بودن تک تک آدمای جهان ارزش داره.

 

بابا آدما      بسه دیگه       بسه خریت       بسه خودتون رو به اون راه زدن.

به خاطر  خودش هم که شده خودش رو باور کنید.

شما هیچ وقت     هیچ کجا        در هیچ فکر و ذهنی تنها نیستید.        (دل باوری از خودم)

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 23:4 توسط سحر| |

 

 

 

نگاهی تهی بر جاده های انتظاری که پر از دلتنگیست

 

 

                                دست هایی خالی در برابر کوه عظیمی از رگبار گناه

 

و گام هایی خسته و ناتوان که دیگر ادامه نخواهند داد چون تقدیر اینگونه میخواهد

 

 

 آری دیگر نمی خواهم همانند بازی شطرنج در مقابل حریف قدری چون سرنوشت

 

کیش و مات شوم .

 

گاه گاهی طعم تلخ شکست را می توان تحمل کرد اما چشم های خفت بار دیگران

 

پس از شکست را هرگز.

 

به راستی عمق معنای انتظار چیست؟

 

در آنی در میابم،انتظار یعنی فاصله،یعنی یک نفر اینجا با هزاران دیوارقطور

 

سختی،دیگری آنجا در پی خوشبختی،

 

  آیا این عادلانه است؟

 

 آری حجم خالی وجود خویش را به باورهایم می سپارم و می پذیرم که همه چیز و

 

همه کس حتی خود خدا هم در پی آنند ، نگذارند روز های سخت تکرار و تعصب

 

هایی

 

از جنس مرگ رنگ پایان بگیرند.

 

این منم، خسته و تسلیم، اما هنوز منتظر.

 

(دل نوشته ای از خودم)

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:7 توسط سحر| |

 

از منطق های پراستدلال خسته ام ...
از بی رحمی واژه ها که خیلی راحت میتونن قلبمو به کشتن بدن ...
نمیدونم چرا دیگه دنبال هیچ سهمی از خودم نمیگردم
شایدم میخوام تو یه حراج استثنایی ذهنمو پیش فروش کنم
دلم میخواد مثل وقت هایی باشم که قرار نیست ادم مهمی باشم
مثل وقت هایی که از خودم در میرم ..

آرووم و تنها یه تیکه از وجودم .
انگار فریبم کار ساز نبود ! داشتم تلاش میکردم که بهانه خودم بشم
انگار این اخرین راه باقیمانده بود ... اما ،

اما مثل شاگرد تنبل ها دستم تو تقلب رو شد . حالا باید منتظر باشم تا یکی حلم کنه ...
نمیدونم با ته مونده ی سرمایه عاطفی ام تا کی میتونم دوام بیارم ...

اصلا میتونم دوام بیارم یا نه ؟؟؟
شاید یه تصمیم بزرگ لازمه برای فرار از این  وجود ظاهریم .

شاید ...

نوشته شده در سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:منطق های پر استدلال,ساعت 22:35 توسط سحر| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت


آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره

آيکـُن هاي ِ دختره